2- موسي (عليه السلام ) با واژه «هل: آيا»، از خضر (عليه السلام ) اجازه و رخصت مي طلبد. يعني آيا اجازه مي دهي كه در پي تو آيم . چنين مطلبي نمايانگر مبالغه عظيمي در تواضع مي باشد كه بايد شاگرد نسبت به استاد خويش معمول دارد.
3- موسي (عليه السلام ) خود را در برابر معارف و آگاهي هاي خضر، جاهل و ناآگاه معرفي كرده است ، و در حقيقت با عبارت : «علي ان تعلمن : براي اينكه به من تعليم دهي »، به ناآگاهي خويش و مقام والا و ارجمند استادش ، اقرار و اعتراف نموده است .
4- موسي (عليه السلام ) (با چنين تعبير) به عظمت نعمتي كه از راه تعليم عائد او گشته ، اقرار كرده است ؛ زيرا او از خضر درخواست نمودكه همانگونه با او رفتار كند كه خداوند متعال با خود او رفتار كرده است ، و در حقيقت درطي تعبير «مما علمت رشدا» به خضر گفت : شايسته است كه احسان تو، به من ، به گونه احسان خداوند نسبت به خودت باشد. (يعني خداوند متعال از طريق تعليم ، بر تو منت نهاد و به تو احسان فرمود؛ تو نيز همان منت و احسان را درباره من معمول دار و به من تعليم ده ). به همين جهت است كه بزرگان گفته اند: «من بنده كسي هستم كه علم و دانش را از او اخذ نمودم . اگر كسي مسئله اي را به شخصي بياموزد، زمام اختيار او را به كف گرفته و مالك او مي گردد» (3) .
5 - معني متابعت و پيروي كردن از شخص ديگر، اين است كه تابع ، همانند اعمال و رفتار متبوع ، رفتار خويش را تنظيم نمايد. البته از آن جهت كه چون متبوع او چنين كرد؛ زيرا هيچ ملاك ديگري نمي تواند جز انجام دستور متبوع ، معيار تبعيت باشد. اين نكته به ما مي فهماند كه شاگرد و دانشجو بايد در نخستين گام خود در راه تحصيل ، اين خصيصه و وظيفه را به كار دارد كه همواره در برابر گفتار و رفتار استاد، تسليم بوده و با او نستيزد.
6- لزوم عمل به قوانين و راه و رسم متابعت - كه در اين آيه به چشم مي خورد - به هيچ قيد و شرطي مقيد نيست؛ بلكه لزوم عمل به آداب و آئين هاي متابعت ، به صورت مطلق يعني به گونه اي كه به هيچ قيد و بندي مقيد نشده است ، نشان دهنده لزوم به كار داشتن منتهاي تواضع شاگرد نسبت به معلم و استاد مي باشد.
7- در آيه مذكور (در مورد وظيفه شاگرد نسبت به معلم )، اين جهات به ترتيب گوشزد شده است:
پيروی، تعليم، خدمت، تعلم و دانش جوئی.يعني در اين آيه، نظم و ترتيبي راجع به نكاتي چند به چشم مي خورد كه بسيار جالب مي باشد؛ به اين معني كه بايد شاگرد در گام نخست ، تابع و پيرو معلم بوده ، و سپس معلم ، او را تعليم داده ، و در سومين مرحله، خويشتن را در خدمت به استاد قرار دهد تا سرانجام در نهائي ترين مرحله ، از علم و دانش او برخوردار گردد و به علم آموزي نزد وي بپردازد.
8 - معني و منظور جمله «هل اتبعك علي ان تعلمن » اين است كه من بر اساس اين متابعت - جز آموختن علم - هدف ديگري ندارم . گويا موسي (عليه السلام ) به خضر (عليه السلام ) چنين گفته باشد: من از رهگذر متابعت از تو، خواستار مال و جاه و مقام نيستم . و همين موضوع به ما هشدار مي دهد كه دانشجو نبايد در همرهي و همدمي با استاد - جز علم و دانش - پوياي هدفهاي ديگري باشد.
9- جمله «مما علمت » اشاره به بخشي از معلومات خضر است كه آن را خداوند متعال به وي آموخته بود، و در حقيقت موسي (عليه السلام ) مي خواهد به خضر بگويد: من جوياي برابري و هماوردي با تو در علم نيستم ، و نمي خواهم همه آنچه را كه از خدا آموخته اي فراگيرم ؛ بلكه مي خواهم به بخشي از معلومات تو دست يابم؛ زيرا تو براي هميشه از من، فزونمايه تر و گرانقدرتر مي باشي . يعني هميشه مقام و منزلت استاد نسبت به شاگردش - هر چند آن شاگرد عظيم القدر باشد - به مراتب ، برتر و والاتر است.
10- و نيز همين جمله «مما علمت »، نمايانگر اعتراف موسي است به اين كه خداوند متعال ، علم را در اختيار خضر (و همه افراد بشر) قرار داده است ، و از آن چنين استفاده مي شود كه بايد علم و دانش و معلم و استاد را ارج نهاده و قدرت منزلت او را والا برشمرد و معلم بودن يكي از سمت هاي الهي است ؛ چون بشر علم را از خدا فراگرفته است.
11- كلمه «رشدا» حاكي از آنست كه موسي از خضر، درخواست ارشاد و راهنمائي كرده است به گونه اي كه اگر موسي از بركات ارشاد خضر بهره مند نمي گرديد، سرگشته و گمراه مي شد. همين نكته به ما مي فهماند كه موساي شاگرد به مسئله شدت نياز خود به علم آموختن و تذلل و فروهشتن مقام خويش و شكسته نفسي جالب توجه در برابر خضر، و نيز احتياج آشكار و علني خويش به علم و آگاهي استاد، اعتراف نموده است .
12- در حديث آمده است كه خضر (عليه السلام )، نخست مي دانست موسي (عليه السلام ) پيامبري از بني اسرائيل مي باشد، و او صاحب كتاب «توراة »، و كسي است كه خداوند، - بي واسطه - با او هم سخن شد ( لذا از او به عنوان «كليم الله » ياد مي كنند) و او را به وسيله معجزات و كرامات، ويژگي داد. مع هذا موسي (عليه السلام ) با وجود چنين مناصب و مدارج رفيع ، با تواضع شگرفي - كه عظيم ترين مدارج فروتني را نمايانگر است - در برابر استادش ، موضع گيري كرده است .
از نكته مذكور، نتيجه مي گيريم كه خضر در مقام استادي از لحاظ لياقت و شايستگي ، مقام و منزلتش از موساي شاگرد، رفيع تر مي باشد؛ زيرا اگر كسي داراي احاطه علمي فزونتري باشد، قهرا آگاهي او به محتوي و هدفهاي علوم و دانش ها - كه عبارت از همان سعادت و نيكبختي و سرور و شادماني و لذت و كاميابي است - بيشتر و فزونتر خواهد بود. لذا حس كنجكاوي و كنكاش او در وصول به چنين سعادت و لذتی ، تقويت شده ، و قهرا تجليل و بزرگداشت او از اهل علم، از كمال بيشتري برخوردار خواهد بود.
پی نوشت:
(1) سوره کهف/66
(2) سوره کهف/69
(3) شعبة بن حجاج مي گفت:« آنگاه كه از كسي ، حديثي را مي شنيدم ، خويشتن را - تا وقتي او در قيد حيات بود - بنده او مي دانستم (تذكرة السامع، ص90) و اين گفتار نيز معروف است كه فرمود: « «من علمني حرفا فقد صيرني عبدا»: آنكه مرا تعليم داد، مرا بنده خويش گردانيد.
نظرات شما عزیزان: